منجی غریب

بیایید دست به دست هم بدیم تا آقامون مهدی بیاد ...

منجی غریب

بیایید دست به دست هم بدیم تا آقامون مهدی بیاد ...

منجی غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ *

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞


-----------------------
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

باعرض سلام به همه‌ی محبان و منتظران ارباب غریب مهدی موعودارواحنا فداه

ان شاءالله لحظاتی مملوء از عشق به امام زمان علیه السلام رو در اینجا سپری کنید

هدف از ساخت این وبلاگ رضایت قلبی مولا مهدی ارواحنافداه و تعجیل در فرجش می باشد

لطفا در صورت کپی برداری نام منبع رو ذکر کنید

نذر یک لبخندت مهدی جانم

التماس دعای فرج و شهادت در رکاب امام زمان علیه السلام

یاعلی مدد مولایم ...

95/2/27


آخرین نظرات

جهنم - روایتی ترسناک بعد از مرگ

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۱ ق.ظ

به شما پیشنهاد می کنم که این مطلب را بخوانید ٬ من که خودم به شخصه خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. مرحوم آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود : من در دوران جوانی که در اصفهان بودم نزد دو استاد بزرگ مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان قشقایی درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و آنها مربی من بودند . به من دستورداده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه در بیرون اصفهان به قبرستان تخت فولادبروم و قدری در عالم مرگ و ارواح تفکر کنم . عادت من این بود که شبهای پنجشنبه وجمعه به قبرستان تخت فولاد می رفتم و یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبره هاحرکت می کردم و تفکر می نمودم و بعد از آن چند ساعتی استراحت نموده ٬ و سپس

  برای نماز شب و مناجات بر می خواستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان بر می گشتم . آیت الله گلپایگانی می فرمود : شبی از شبهای زمستان که هواسرد بود و برف هم می آمد .من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم .و خواستم دستمال خود را باز

  کرده چند لقمه ای غذا بخورم و بعد بخوابم تا حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها ودستورات خود از عبادت گردم ٬ در این حال مقبره را زدند تا جنازه ای را که از بستگان صاحبان مقبره بود و از اصفهان آورده بودند ٬ آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شد تا آنها صبح بیایند و جنازه را دفن نمایند. آن جماعت جنازه راگذاردند و رفتند و قاری قرآن هم مشغول تلاوت شد . من همین که دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم ٬ دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن آن مرده شدند

 عین عبارت آن عالم ربانی این است که : چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به سوی آسمان زبانه می کشید ٬ و فریادهایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را را متزلزل می کرد . نمی دانم اهل چه معصیت بود ؟ ازحاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود ؟ و ابدا قاری قرآن اطلاعی نداشت ٬ آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت . من از مشاهده ی این منظره از حال رفتم ٬ بدنم می لرزید ٬ رنگم پرید و هر چه به قاری قرآن اشاره می کردم که در را باز کن من می خواهم بیرون بروم ٬ او نمی فهمید ٬ هر چه می خواستم به اوبگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمی کرد . بالاخره به او فهماندم که چفت در را باز کن من می خواهم بروم. گفت : آقا هوا سرد است ُ برف روی زمین را پوشانیده و در راه گرگ است تو را می درد. هرچه می خواستم به او بفهمانم که من طاقت ماندن ندارم

  ٬ او ادراک نمی کرد . به ناچار خود را به در اتاق کشاندم ٬ در را باز کردم و خارج شدم .

  و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست بسیار به سختی رفتم و چندین بار به زمین خوردم ٬ رفتم در حجره و یک هفته مریض بودم . مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان می آمدند حجره و عیادت می کردند و به من دوا می دادند . جهانگیر خان برای من کباب باد

  می زد و به زور به حلق من فرو می برد تا کم کم قدری قوت گرفتم .

  دوستان عزیز این حالت آقای گلپایگانی را مکاشفه می گویند که خداوند به خاطر لطفی که به ایشان داشتند چشمان برزخی ایشان را باز کرد تا توانست این صحنه ها را ببیند.

 

۱) جمال عرفان ٬ ص ۶۹ ٬ به نقل از معاد شناسی ٬ ج۱ ٬ ص ۱۴۲. - در محضر لاهوتیان ٬ ص۱۵۶ 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.